آلبوم مخرج مشترک از خواننده های خندوانه

آلبوم مخرج مشترک از خواننده های خندوانه منتشر شد ! برای خواندن مصاحبه کامل گروه بمرانی از خواننده های آهنگ های خندوانه به ادامه مطلب مراجعه کنید.

آلبوم مخرج مشترک از خواننده های خندوانه

شروع کار گروه «بمرانی» برمی‌گردد به‌ سال ٨٨. کم‌کم آثاری از این گروه درفضای مجازی پخش شد و علاقه‌مندانی پیدا کرد. چند‌ سال بعد آلبومی هم منتشر کردند با عنوان «اتوبوس قرمز». در این مدت البته درکنار گروه‌های تئاتر هم ساز می‌زدند و هرازگاهی درکنسرت‌های خیریه روی سن می‌رفتند. موسیقی تیتراژ پایانی «خندوانه» هم کار همین گروه است. چند باری هم در این برنامه آمدند و با خلاقیت‌شان توانستند ممنوعیت نشان دادن ساز در صداوسیما را دور بزنند و با آیفن و آی‌پد ساز بزنند. بعد از اجرای کنسرت‌ و انتشار آلبوم جدیدشان با عنوان «مخرج مشترک» حالا سراغ‌شان رفته‌ام تا از این خوش‌باشی و بی‌خیالی‌شان بپرسم؛ مفهومی که همه جای موسیقی و ترانه‌شان حضور دارد و گاهی هم به سمت هجو همان مفهوم خوش‌باشی می‌رود. در این گفت‌وگو همه اعضای این گروه حضور داشتند از بهزاد عمرانی (خواننده، گیتار ریتم)، مانی مزکی (سازدهنی)، جهانیار قربانی (گیتار الکتریک) و آرش عمرانی (پیانو، کیبورد) گرفته تا کیارش عمرانی (گیتار باس) و آبتین یغماییان (درام، کاخُن). با آنها درباره بازخوانی کودکی‌های‌مان، «خوشحال و شاد و خندانم»، حرف زدم و این‌که چطور این ترانه شادی‌بخش را با وجد خواندند و کم‌کم مفهوم آن را زیر سوال بردند.

با موسیقی و ترانه‌های‌تان نشان داده‌اید که اقبال عامه دارید. هم در تیتراژ «خندوانه»، هم در کنسرتی که برگزار کردید. ضمن این‌که شنیده‌ام کارهای خیریه‌ هم داشته‌اید.
بهزاد: برای خیریه سپاس اجرا داشتیم. همین‌طور درجشن محک و چهارشنبه‌سوری برای بچه‌های محک اجرا کردیم. اما خاطره جالبی از این ماجرا دارد که جالب است. وقتی برای اجرا رفته بودیم، از ما خواستند چند تا آهنگ ٦ و٨ بزنیم و ما همانجا متوجه شدیم که اصلا بلد نیستیم و نمی‌توانیم ٦‌و٨ بزنیم.
یعنی چی که بلد نبودید و نتوانستید؟
جهانیار: ببینید آنها از ما آهنگ بزن و برقصی می‌خواستند و خب نه آبتین بلد بود درام قر و فردار بزند نه من!
خب موسیقی شما اینطور نیست که برای شادکردن نیازی به ٦ و ٨ داشته باشد. موسیقی شما گاهی به‌شدت از بعضی ٦ و هشت‌های معروف هم شادتر است.

چرا همان‌ها را اجرا نکردید؟
بهزاد: خب آنها آهنگ‌هایی را اسم می‌بردند که دقیقا ٦ و هشت‌های این‌تیپی بود و ما نتوانستیم بزنیم. البته سعی‌مان را کردیم اما برای آنها راضی‌کننده نبود. حتی جو طوری شد کسی که بانی این برنامه بود خودش چند آهنگ خواند و بعد از آن خواننده هم شد!
یک نوع خوش‌باشی در موسیقی و ترانه‌های شما وجود دارد که دوست دارم راجع به آن صحبت کنیم. احساس من به‌عنوان یک شنونده این است که کار شما درواقع یک نوع واکنش به جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم. این خوش‌باشی با نوعی بی‌خیالی در موسیقی و ترانه‌های‌تان همراه شده است. شما خودتان هم در این جامعه رشد کرده‌اید و با نشان‌دادن این واکنش انگار می‌خواهید بگویید که بیرون هرچه هست و هر اتفاقی می‌افتد، مهم نیست. انگار می‌خواهید بگویید بگذار هر اتفاقی که می‌خواهد بیفتد، بیفتد؛ ما اینجا برای خودمان جهانی ساخته‌ایم و رو درروی جهان واقعی می‌خندیم. این موضوع چقدر در کارهای شما آگاهانه است؟ آیا به این فکر کرده‌اید که اینها واکنش شما از جریانات و اتفاقات تلخی است که گاهی درجامعه می‌بینید؟
جهانیار: من فکر می‌کنم به‌طورکلی در نسل ما تا حدودی این قضیه واکنش جامعه و بی‌خیالی وجود دارد. به‌عنوان مثال همین که خیلی از ساعات شب را پای اینترنت و فضاهای مجازی هستیم و زندگی خودمان را به این سمت و سو برده‌ایم، پس این اتفاق به ‌صورت ناخودآگاه تا حدودی در همه ما وجود دارد. در هرکس هم به شکلی متفاوت بروز پیدا می‌کند. این داستان حالا برای ما در موزیک‌مان نمود پیدا کرده و به چشم آمده است. ولی فکر می‌کنم از این نشأت گرفته باشد که خب همه ما به نوعی همیشه سعی کرده‌ایم با چیزهایی که وجود دارند، کنار بیاییم و کار خودمان را بکنیم. راستش به نظر من ناخودآگاه است. اما اگر بخواهم سوال‌تان را طور دیگری تفسیر کنم، باید بپرسم به‌نظر شما ما آدم‌های منفعلی هستیم؟ نسبت به اتفاقات بی‌حس شده‌ایم؟
نه. منظور من منفعل نیست. منفعل به نظرم کسی است که دست‌روی‌دست گذاشته. شما به‌ هرحال درحال اجرای موسیقی هستید و حتی اگر در ترانه‌های‌تان «انفعال» وجود داشته باشد، این «انفعال» خودش از نوع واکنش‌های هنرمند نسبت به جامعه و اتفاقات جامعه است.
بهزاد: این به مدل‌های زندگی امروزی‌مان هم بستگی دارد. الان برای همه عادت شده همه چیز را جدی بگیرند و به همه نسبت به هر موضوعی بگویند: «حالا که چی؟» یا «ته‌ش که چی؟» یعنی همه دوست دارند به همه چیز خیلی بنیادی و ریشه‌ای نگاه کنند اما این اتفاق برای ما به این شکل نبوده است. یعنی ما اگر یک روز دور هم جمع شده‌ایم، دلیلش دغدغه واحدی بوده که در همه‌مان وجود داشته است. آن دغدغه واحد،
گروه داشتن و آن تصویری بوده که از موسیقی‌های زمان بچگی‌مان داشته‌ایم. دوست داشتیم موزیک‌مان در همان فضاها باشد. موزیکی که ما شنیده بودیم و دوست داشتیم هم در سبک‌های کانتری و بلوز و جیپسی و این‌جور فضاها بود و خب احساسات این سبک‌ها همین شکلی تعریف می‌شود. پس سعی کردیم که شبیه‌شان باشیم و درهمان فضا باشیم.
کیارش: خاطرم می‌آید زمانی که بهزاد شروع کرد. یعنی وقتی که ما هنوز همراهش نبودیم، توی آلبوم اول انفرادی‌اش اصلا شرایط اجتماعی خوبی وجود نداشت. تا همین چند‌سال پیش هم شرایط به همین منوال بود. نگاه بهزاد برای آن زمان خیلی نو بود؛ نگاهی که شوخ و شنگی و همین بی‌خیالی که گفتید را دقیقا در کارهایش داشت. در آلبوم قبلی هم تا حدودی این قضیه ادامه داشت. این نگرش در گروه ادامه پیدا کرده و هنوز هم وجود دارد ولی خیلی موردی است؛ شاید در موارد دیگر واکنش‌ها به شکل دیگری باشد؛ مثل آهنگ «خوشحال و شاد و خندان».
بله. به آن ترانه هم خواهیم رسید. اتفاقا در مورد آن حرف دارم.
بهزاد: می‌دانید؛ اصل ماجرا این است که با واقعیت‌های تلخ اجتماعی به‌ صورت دیگری برخورد کرده‌ایم. مثلا قطعا برای شما هم پیش آمده که دورهم جمع بشوید و داستان خراب‌کاری‌های‌تان را برای هم تعریف کنید و بخندید. مثلا اگر جایی شکست عشقی خورده‌اید آن را به‌عنوان یک خاطره خنده‌دار تعریف می‌کنید. آن لحظه آدم نابود شده ولی در زمان تعریف واقعه این‌طور با آن برخورد می‌کند که باعث خنده می‌شود. برخورد ما هم با بعضی از این واقعیت‌ها اینطور بوده است. چراکه مدل خودمان هم همین‌طوری است؛ یعنی به چیزهایی که گذشته یا در انتظار آدم هست، به‌گونه‌ای دیگر نگاه می‌کنیم. یعنی مدل بیان، متفاوت است. حرف فلانی را می‌خواهی بزنی ولی خب جور دیگری آن را بیان می‌کنی.

دغدغه‌تان از تشکیل این گروه چه چیزی بوده؟ اصلا می‌خواهم بدانم چه چیزی شما را به هم نزدیک کرد که در یک گروه موسیقی دور هم باشید و کار کنید؟
کیارش: من و جهانیار پسرخاله هستیم. آن زمانی که داشتیم ساززدن یاد می‌گرفتیم با بهزاد آشنا شدیم و بعد از آن سه تایی با همدیگر کار کردیم و در این فضا رشد کردیم و توی همان دوسه ‌سال اول، کلی یاد گرفتیم و زندگی‌مان اینطور با ساززدن و موسیقی رقم خورد. مخصوصا من که جریان زندگی‌ام به کلی عوض شد. همیشه ساززدن و موسیقی را دوست داشتم ولی گروه باعث شد، رشته‌ام که کامپیوتر بود، راحت تمام شود و هیچ اتفاقی در آن زمینه برای من نیفتد. کار من کامپیوتر بود اما عوض شد و الان تمام وقتم را موسیقی گرفته است. این را هم بگویم از اول همه‌چیز آن‌طوری که الان هست، جدی نبود. یعنی از اول همه چیز آن‌قدر چفت‌وبست نداشت و بعد کم‌کم جدی شد. ما همان موقع هم اسم گروه رویمان بود اما به این صورت بود که بهزاد مدتی دوبی زندگی می‌کرد. پیش می‌آمد که ما کاری را ضبط می‌کردیم، بعد هیچ اتفاقی نمی‌افتاد تا سه ماه بعد که اجرا می‌رفتیم. بودن درگروه برای من به شخصه چیزی نبود که انتخاب کنم و بگویم من دلم می‌خواست در این گروه باشم یا گروه دیگری. یک فضایی بود برای آن‌که بتوانم حرف‌ها و کارهایی که دلم می‌خواهد را نشان بدهم. بزرگترین دغدغه برای من ساززدن و موزیک ساختن برای گروه بود.
بهزاد: یادم می‌آید که من دوبی بودم. وقتی به تهران آمدم همراه با بچه‌ها به کافه‌ای رفتیم و ساز زدیم. بعد از آن من به دوبی برگشتم. یک هفته بعد دوستان به من زنگ زدند و گفتند برویم جشن جوانان محک و آنجا ساز بزنیم. این نخستین استیجی بود که ما با هم ساز زدیم. از پول اندکی که آنجا گیرمان آمد، هزینه رفت و برگشت من مهیا شد. من هم آمدم و رفتیم و اجرا کردیم. ببینید؛ دغدغه این‌که گروهی باشد و آن گروه مربوط به موسیقی باشد چیزی است که همیشه پس ذهن من وجود داشته. مسلما دغدغه مشترک همه ما بوده و دلیلش هم واردشدن و ماندن دوستان در گروه است. ضمن این‌که اصلا این‌طور نبود که بگوییم آقای فلانی شما بیا عضو گروه ما باش و ما آن‌قدر پول به شما می‌دهیم! مثلا آمدن «کیا» به گروه. کیا اصلا گیتار فلامینگو می‌زد. سر یکی از تمرین‌ها که در خانه آرش بود، به من گفت که دوست دارد بیاید گروه و گیتار بیس بزند. گفتیم شما که بیس نداری؟ گفت خب می‌خرم. خرید و عضو گروه شد. گروه‌نوازی خودش لذت عجیبی است.
اما نتیجه‌ بیرونی کار شما آن‌قدر متناسب است که من با خودم فکر کردم قطعا فکری پشت این ماجرا بوده.
آرش: خب البته بین ما علاوه بر دوستی، نسبت‌های فامیلی هم وجود دارد و این خودش هم عامل نزدیک‌کننده است.

دقیقا نسبت‌تان چیست؟
جواب: بهزاد با آرش و کیارش که برادر هم هستند، پسرعمو هستند. من و جهانیار هم پسرخاله هستیم. اما آن اتفاق گروه شدن را که می‌گویم، به مرور زمان اتفاق می‌افتد. یک زمانی من بلیت‌فروشی می‌کردم و بقیه دوستان ساز می‌زدند. آنها هم با همدیگر به‌ واسطه یک استاد مشترک  آشنا شدند که جفت‌شان را درس می‌داد. بعد با هم دوست شدند و از آن وارد گروه شدند. ما اصلا همدیگر را آنجا دیدیم. با بهزاد که با آن شخص کار می‌کرد، آشنا شدیم و بعد از آن با هم دوست شدیم. بعد از یک‌سال‌وخورده‌ای به من پیشنهاد ساززدن در گروه را داد و جهانیار هم اضافه شد. تجربه خیلی خوبی که داشتیم، دو‌سال کارکردن برای تئاتر بود. رویکرد تئاتر یک‌جور عجیبی خیلی‌خیلی متفاوت است. اشخاص، استفاده‌ها، مدل کمک‌کردن، مدل نگرانی و اضطراب آن، همه و همه متفاوت است. یک‌سال باید با هم تمرین کنند و بعد ممکن است نتیجه‌ای نگیرند. همه از روز اول همه کار می‌کنند. روز اول ٦٠نفر بودند و هر ٦٠نفر به اندازه هم حرص می‌خورند. صرفا آنجا فقط وظیفه ما ساززدن، به تنهایی نبود. آهنگ‌هایی که برای آنجا ساخته می‌شود، واقعا فرق دارد. نکته دیگر این‌که سلیقه موسیقیایی ما از هم دور نبود. چیزهایی را که دوست داشتیم و به وجدمان می‌آورد، از هم دور نبود.
خروجی کار شما نشان می‌دهد که می‌دانید که می‌خواهید چه کار کنید و از مخاطب‌تان چه می‌خواهید و چه چیزی را به آنها ارایه بدهید. تِرَک‌ها از یک سمت‌وسوی مشخص، منحرف نمی‌شوند؛ انگار فکر منسجمی پشت آن بوده. شاید هم دلیلش همین باشد که با هم بزرگ شده‌اید و همین ناخودآگاه دلیلش بوده. نکته بعدی همان چیزی هست که اشاره کردید. ترانه‌هایی دارید که ظاهرا برای کودکان است اما پشت موسیقی و نوع خواندن، شیطنت‌های بزرگسالانه وجود دارد.
کیارش: دو تا ترانه برای کودک بود. یکی مستقیما برای بچه‌هاست، دیگری مربوط به آلبوم زیرزمینی‌مان بود که اصلا برای کودک نیست و درواقع کاور کودک است. اسم این کار، «روزهای خوش کودکی» است که یکی از ترک‌های آلبوم زیرزمینی ما به اسم «جورابای لخت»، بود. مخاطب این آهنگ اصلا کودک نبود اما شعر آن یک شعر کودکانه است ولی «دو دو اسکاچی» مربوط به آلبوم «اتوبوس قرمز» است که اصلا سفارشی بود و برای بچه‌ها ساخته شد.
که درواقع ترانه‌ای با زبان کودکانه است اما برای کودکان نیست. برخوردتان در این ترانه به‌شدت تلخ است و احساس می‌کنم که آن خوش‌باشی که در کل کارهایتان وجود دارد در اینجا به سمت هجو می‌رود. خودتان هم اشاره کردید و گفتید که می‌خواهم به موضوعی که همه دارند به آن واکنش اندوه‌بار نشان می‌دهند، بخندم. اینجا به‌نظر من از خنده هم جلوتر رفتید و کار را به سمت هجو و استهزاء و حتی اعتراض به دوران کودکی خودتان بردید. ترانه و نحوه خواندن‌تان چنین مفهومی داشت.
بهزاد: بله. حالت برعکسی دارد. ایده‌اش را هم حالا آرش می‌گوید که چگونه و چه‌جور شد که به وجود آمد چون استارت ابتدایی‌اش را آرش زد.آلبوم مخرج مشترک از خواننده های خندوانه
آرش: یک گروهی هست که اینها همچنین تجربه‌ای دارند. یک کاور از ایمَجین جان لنون دارند که مربوط می‌شود به دهه ٦٠ یا ٧٠؛ در آن از آزادی می‌گویند. از این‌که همه‌چیز خوب می‌شود. تصورکردن این‌که دنیا خوب می‌شود و....
بهزاد: این گروه بعد از ٣٠‌سال این ترانه را با همان شعر می‌خواند ولی با فضایی که انگار شکست خورده؛ انگار آن ایده‌ای که جان لنون آورده بود دیگر مهیا نخواهد شد.‌ سال ٢٠٠٠هم فکر می‌کنم عملا به چشم دیدیم که ایده‌های جان لنون در ایمَجین عملی نشد.
آرش: حالا این چیزی که ما خواندیم هم به‌نوعی همان ایمَجینِ جان لنون است در فضای ایران. البته کار ما از لحاظ شعر ربطی به آن کار ندارد. اما بخشی از آن متعلق به بچه‌های دهه٦٠ است که در مهدکودک‌ها می‌خواندیم. یک‌بار با بهزاد تست و اتود زدیم و خواندیم. خودم اصلا فکر نمی‌کردم بچه‌ها دوست داشته باشند. بعد از آن کیارش و مانی و جهان پی‌اش را گرفتند و این نخستین ترکی شد که به صورت گروهی ضبط کردیم. یعنی به صورت گروهی نخستین‌بار آن را ضبط کردیم که حال‌وهوای آن دوره‌مان هم بود. شاید الان هیچ‌وقت آن کار را انجام ندهیم ولی در آن دوره یک نوع خفگی و ناراحتی و عصبانیت عجیبی در وجود خودمان و جامعه احساس می‌کردیم که باعث شد این کار را بسازیم.

چه سالی بود؟
آرش: ‌سال  ٨٩ بود حدودا.
موتیف ترانه این است که «خوشحال و شاد و خندانم» اما کم‌کم اواسط آهنگ می‌فهمیم که خواننده و گروه اتفاقا خلاف چیزی که می‌گویند، هستند و هیچ شادی در وجودشان نیست. درواقع موسیقی کارتان به سمتی حرکت می‌کرد که متناقض بودن این گفته و جمله و موتیف را نشان بدهد.
بهزاد: درحال حاضر موزیک بمرانی همین است. این تناقض را که می‌گویید به نظرم هم در شعر و هم در موزیک قابل مشاهده است. یعنی شعرش شاید موضوعات غم‌انگیزی را می‌گوید ولی موزیکش کاملا شاد و خوشحال است و این جنسی است که بمرانی درحال و روز روزمره‌اش هم دارد. می‌دانید مصداقش هم همین است که می‌گوید شکست عشقی می‌خورم اما با گپ‌وگفت و خنده راجع به آن صحبت می‌کند. یا مثلا همان ترانه «یه روزی شاد شاد می‌شیم، ان‌شاءالله» خیلی‌ها دارند همراه با آن دست می‌زنند ولی خب محتوای ترانه این است که این یک آرزوی خیلی خیلی دور است.
در مورد اجرای‌تان در برنامه خندوانه هم توضیح بدهید، چون مردم به ‌هرحال خیلی بیشتر شما را با آن می‌شناسند. به جهت این‌که برنامه درواقع خیلی اقبال داشته است.
بهزاد: یک روز رامبد ما را قبل از ساختن برنامه خندوانه صدا زد و گفت که می‌خواهد برنامه‌ای بسازد. دو‌سال قبل از این ماجرا، رامبد به به یکی از اجراهای‌مان آمده بود و از آن به بعد با هم دوست شده بودیم. خلاصه این‌که به ما گفت بیایید و چنین برنامه‌ای قرار است بسازم و راجع به آن صحبت کرد. گفت که می‌خواهم موزیک زنده و ضبط‌نشده باشد و در همان برنامه اجرا شود. بعد فکر کردیم که چه کار باید کرد تا سازها نمایش داده نشوند. تصمیم بر آن شد که مثلا قابی ساخته شود به صورتی که نوازنده‌ها پشت آن قاب‌ها باشند. خلاصه به همین منوال جلو رفت تا این‌که تلاقی پیدا کرد با پروسه ضبط آلبوم و سربازی مانی و اینها همه دست به دست هم دادند تا به این نتیجه برسیم که نمی‌توانیم و نمی‌رسیم که چنین اتفاق مداومی را در برنامه خندوانه داشته باشیم. بعد از ما با افراد دیگری خندوانه را تست کردند که بعد چون اصلا دیده نمی‌شدند، گفتند خب این چه کاری است، موزیک ضبط شود و بعد پخش شود. بعد از آن رامبد دوباره از ما خواست تا برای برنامه عید فطر یک آهنگی را اجرا کنیم. ما هم قبول کردیم و چون با ساز نمی‌شد جلوی دوربین تلویزیون دیده شویم، آبتین این ایده را داد که چطور است یک اجرا با آیفون و آی‌پد بکنیم؟ یک دفعه همه خوش‌شان آمد. نه به خاطر این‌که ساز را نشان نمی‌دهند؛ به خاطر لذتی که برای خودمان داشت دل‌مان می‌خواست این کار را انجام بدهیم. مانی مثلا می‌توانست در برنامه سازدهنی بزند و مشکلی نداشت اما او هم برای این‌که با ما همراه باشد، رفت و برنامه‌ای پیدا کرد که بتواند با آیفن بزند.
آلبوم مخرج مشترک از خواننده های خندوانه: مانی: ترک سختی را هم برداشتیم. فارسی‌شده ویلیام آرمسترانگ را می‌خواستیم بزنیم و نکته جالب و خوشحال‌کننده برای ما این بود که آدم‌های زیادی آن کار را دوست داشتند.
بهزاد: این‌جور شد که دو سه بار دیگر هم رفتیم و دو تا ترک هم برای تیتراژ این برنامه ساختیم. برای همین تیتراژ هم یک توضیحی بدهم. ما برای فصل اول خندوانه به خاطر وقت خیلی کمی که داشتیم، یک ترک دم‌دستی را برای تیتراژ ساختیم و چون همان موقع همکاری بین ما میسر نشد به دلایلی که قبلا گفتیم، خب از آن هم استفاده نشد. در فصل دوم، یک ذره سرمان خلوت‌تر بود و قرار شد که ما تیتراژ شروع و پایان این برنامه را بسازیم. اتود زدیم و اتفاقا یک تراک خیلی خوب هم ساختیم. خلاصه، ترک فرستاده شد برای گرفتن مجوز این‌که توی تیتراژ باشد یا نباشد. من پروسه‌های آن را نمی‌دانم اما این ترک و درواقع موزیک ‌ویدئو، مورد موافقت تلویزیون قرار نگرفت. شاید به خاطر تصویری بود که ما برای آن ساخته بودیم، این را هم نمی‌دانم. بعدها دوباره رامبد و گروهش به ما پیشنهاد دادند همانی را که در سری اول تند تند سر هم کرده بودیم را برداریم که ما هم همان را دادیم و حالا دارد پخش می‌شود.

در مورد ترانه‌ها و انتخاب‌شان هم می‌خواهم بگویم چطور کار می‌کنید؟ ترانه‌ها به چه کسی تعلق دارد؟
بهزاد: قبلا بیشتر به عهده من بود. بعد در آلبوم «مخرج مشترک»، این کار دیگر کاملا جمعی شد. آنجا در اتاقی می‌نشستیم و می‌نوشتیم. هرکس یک جمله می‌گفت یا قافیه‌ای جور می‌کرد. خود کیارش اصلا مسئول پای تخته‌ ماست. یعنی چیزهایی که ما می‌گفتیم را می‌نوشت و در ادامه هم هرکس پیشنهادی می‌داد، پاک می‌کرد و بالاخره شعر اینطوری سروده می‌شد.
کیارش: البته سه تای شعرها متعلق به خودمان نیست: شعرهای شاملو، منصوری و سجاد افشاریان. البته کارهایی از سیلور استاین هم داشتیم که بیشتر از آنها ایده گرفته‌ایم تا این‌که خود اصل شعر را بخوانیم.
به‌نظرم در جاهایی کارهایتان به سمت بداهه‌گویی می‌رود. نمی‌دانم تا چه حد این وجود داشتن بداهه عمدی است. مثلا در ترانه «خورشیددزد» شما این کار را کرده‌اید و هرچه جلوتر می‌رویم به آن دست هم نمی‌زنید. یعنی دایما تکرار می‌کنید که «خورشید رو دزدیدم»، «خورشید رو دزدیدم» و تقریبا تا پایان کار، غیر از یکجا روی این بداهه‌سرایی و تکرار بداهه تعمد دارد.
کیارش: جنس موزیک این را می‌طلبید که این پروسه هی تکرار بشود. پروسه‌ای که همه بتوانند با آن بخوانند و تکرار کنند، پروسه‌ای که تکان‌دهنده باشد. دیگر این‌که کانسپت شعر دربیاید. مجموعه کانسپت شعر این است که شخصی کاری کرده و آن چیزی را که انتظار دارد اتفاق بیفتد، نمی‌افتد. خورشید را دزدیده است ولی منتظر این است که صبح شود و همین اتفاقی که برای آن شخص دارد می‌افتد، برای موزیک هم اتفاق می‌افتد؛ یعنی برای ما هم همین‌جور این قضیه دارد دایم تکرار می‌شود.
راستش برداشت من این است که شما آهنگ را جلو می‌برید و از عمد نمی‌خواهید آن را به جایی برسانید. درواقع به تعبیری می‌خواهید جان مخاطب را به لبش برسانید. طرف خورشید را دزدیده اما خب دزدیده که دزدیده! همین! و این سرقت احمقانه به هیچ جایی نمی‌رسد و هیچ صبحی به وجود نمی‌آورد.
آلبوم مخرج مشترک از خواننده های خندوانه : کیارش: این شعر برداشتی از شعر سیلور استاین است و این اتفاق در خود شعر اصلی هم رخ داده است. خودش می‌گوید من خورشید را دزدیده‌ام بعد می‌گوید فردا که صبح شود تو می‌فهمی من چقدر تو را دوست دارم، من می‌فهمم که تو چقدر دوستم داری، زندگی و همه‌چیز چقدر خوب و عالی است. دوباره برمی‌گردد و می‌گوید من خورشید را دزدیده‌ام و آخر سر هم می‌گوید چرا خورشید در نمی‌آید و فردا نمی‌رسد و ما هم همین را در قالب موسیقی و ترانه درآوردیم. پس رویکرد خود شعر هم همین‌طوری بود و ما می‌بایست در ساخت خودمان هم آن «جان به لب رسیدن» را تداعی می‌کردیم.

در انتخاب این ترانه‌ها چطور کار می‌کنید؟ بیشتر به این فکر می‌کنید که درباره دغدغه‌های اجتماعی باشد یا زیبا باشد؟
کیارش: به دغدغه‌های اجتماعی خودمان فکر می‌کنیم. سعی می‌کنیم کلا شخصی ببینیم و شخصی بگوییم. مثلا برای آلبوم قبلی می‌خواستیم راک‌اند رول درست کنیم و یک چیزهایی هم درآمد. بعد نشستیم روی کانسپت و شعر آن بحث‌کردن که چگونه باشد تا این‌که کیارش شعری از کریس کورنر را مثال زد. یکی از جمله‌های این شعر این بود: «من تو خیابون توکیو راه می‌رم.» خلاصه شعری بود که کانسپتش شبیه چیزی بود که ما می‌خواستیم. ما هم خوشمان آمد و سعی کردیم شبیه‌‌اش را بسازیم. دغدغه و کانسپتش برای ما قشنگ و جذاب بود و ما هم خواستیم همان جنس باشد. مثلا برای «خورشیددزد»، می‌خواستیم یک مفهوم عاشقانه درکار باشد. اسم اتودی که بچه‌ها زده بودند، اصلا
«عاشقانه معمولی» بود.

آلبوم مخرج مشترک از خواننده های خندوانه

گرداوری خندوانه


خبـــــــر مهـــــم هفتــــه :

رامبد جوان فیلم نگار را بعد از خندوانه در حالی شروع کرده است که خود و نگار جواهریان در آن بازی می کنند. توضیح کامل این خبر را در " فیلم نگار با بازی رامبد جوان و نگار جواهریان " بخوانید.


پر بیننده ترین مطالب مرتبط

دانلود آهنگ بخند خندوانه

دانلود آهنگ جدید بارون خنده

دانلود آهنگ دوو دوو دوو بوم بوم بوم

دانلود آهنگ بخند که غصه تو دلت نمونه

دانلود آهنگ ای ایران بنیامین در خندوانه

دانلود بنیامین در قسمت آخر خندوانه

زمان پخش فصل سوم خندوانه اسفند 94